دلنوشته ها
بخش دوم
هفت مرتبة خداوند
اگر خود را به مرتبة خدایی نرسانی . او را در نمی یابی .
از بدعت گذاران ناشناس میسحی ، قرن سوم
هر انسانی متناسب با درک واقعی خود ، نام هایی به خداوند نسبت می دهد ، اما بسیاری از ادارک ها با یکدیگر متنا قض است
« خدا » در هر مذهبی فقط بخشی ازاعتقاد به خداست . در حقیقت وجودی نامتناهی و نامحدود ، که هیچ تجسمی ندارد ، هیچ نقشی ندارد ، درهیچ مکانی چه در کیهان و چه خارج از آن نمی گنجد ، اما ادیان مختلف تجسم های گوناگونی ازخداوند ارائه می دهند : پدر ، مادر ، قانون گذار ، داور ، حاکم جهان . هفت برداشت از خدا وجود دارد که با باورهای سامان یافته ، در ارتباط است . هر کدام بخشی مجزاست ، اما چنان انسجام و تکاملی دارد که جهانی یگانه را خلق می کند :
رمرتبة اول : خدای پناه دهنده و نگهدارنده .
مرتبة دوم : خدای قادر مطلق .
مرتبة سوم : خدای آرامش و آشتی .
مرتبة چهارم : خدای ناجی .
مرتبة پنجم : خدای آفریدگار .
مرتبة ششم : خدای معجزه ها .
مرتبة هفتم : خدای کمال مطلق .
هر مرتبه جوابگوینیازهای خاص و معقول انسانی است . در مواجهه با نیروهای نابودکننده ، انسان ها نیاز به خدایی دارند که آنها را از آسیب ایمن دارد . انسان وقتی احساس می کند که حقی را تباه میکند یا خطایی مرتکب می شود ، به خدایی روی می آورد که از طرفی اعمال او را داوری کند و از سویی دیگر گناهانش راببخشاید . به این ترتیب ، به دور از سلیقه های فردی ، عوامل بوجوود آورندة خدا در ذهن ما پیش می رود و خود به خود جریان می یابد .
با وجودانعطاف پذیری های سیستم عصبی ، ما به عادت ها و الگوهای تکراری تمرکز می کنیم ، چون نسبت به تأثیر و تأثیرهای پیش تکیه می کنیم . این امر بیش از هر چیز در مورد باورهای ما صدق می کند . روزی در یکی از خیابان های قسمت قدیمی قاهره راه می رفتم که ناگهان مردی سر رسیده و با گستاخی و تندخویی برای رهگذران سخنرانی کرد . من چون عربی نمی دانستم متوجه حرف های او نمی شدم ، اما از روی آزدگی و خشمی که در چهره اش نمایان بود معلوم شد که حرف های پرخاش جویانة او دربارة ترس از خداوند است. در تمام ادیان وقتی فرد مطمئن است که جهان در معرض تهدید وخطر و گناه است ، این نوع گرایش ها پیش می آید . در عین حال در هر دینی وقتی جهان سرشار از نیکی ها و مهربانی های پرورش دهنده باشد ، رگه ای از مهر و عشق هم وجود دارد . همة اینها نوعی فرافکنی است . من در هیچ کدام از آنها اشکالی نمی بینم . ما حق داریم عشق ، محبت ، همدردی ، حقیقت وعدالت را در مراتب متعالی ، تحسین و ستایش کینم ، همان طور که حق داریم ، از داوری و عذاب الهی بترسیم . اگر شما بپذیرید که جهان به همین صورت است که ما می بینیم و تجربه می کنیم ، کاملاً منطقی است که بپذیریم خدا هم همین طور ات که ما هستیم .
خدای پناه دهنده و نگهدارنده پروردگار چهانی سرشار از ناامنی و خطرهای مادی است که درآن فقط بقا اهمیت دارد .خدای قادر مطلق ، برای جهانی است که مبارزة قدرت و جاه طلبی آن را فرا گرفته ، جهانی که قوانین سودجویانه و بی رحمانه درآن حاکم شده است .خدای آرامش و آشتی ، مختص به جهانی از عزلت و خلوتی درونی است ، جهانی که اندیشه و تعمق در آن امکان پذیر است . خدای ناجی ، خالق عالمی است که رشد انسان ها در آن تقویت می شود و درون بینی و بصیرت ، مفید و پرثمر می شود.خدای آفریدگار ، پرورگار جهانی است که پیوسته حیات می یابد و زندگی نو و تازه ای را از سر می گیرد ، جهانی که نوآوری و کشف در آن ارزشمند است .خدای معجزه ها ، خالق جهان ، رسولان و پیامبران بوده ، جهانی که از بینش و بصیرت معنوی پرورش یافته است .خدای کمال مطلق ،حضور جاودانی ، خدای ماوراءالطلبعت و جهان پا بر جای بی انتها . شگفت این که سیستم عصبی انسان طرح ها و تصورات مختلفی را به کار می بندد . ما فقط این جنبه ها را درک نمی کنیم ، بلکه آنها را می طلبیم ، آنها را درهم می آمیزیم و دوباره جهان تازه ای را پیرامون خود می سازیم . اگر به چند وجهی بودن وجود خویش معتقد نباشید ، ایمان واعتقادتان را به خداوند ازدست خواهید داد .
مرحلة اول : خدای پناه دهنده و نگهدارنده
( واکنش جنگ یا گریز )
عصب شناسان مدت ها ذهن را به قدیم و جدید تقسیم می کردند . ذهن جدید پدیده ای است که می شود به آن افتخار کرد . هنگامی که افکار خلاقانه ای در ذهن شما نقش می بندند ، این منطقة خاکستری مغزو بخصوص ، پوستة مغزاست که وارد عمل می شود .
ذهن قدیمی نمایانگر خدایی است که برای کارایی بهتر و والاتر توانایی ندارد . او خدایی ازلی است وبسیار بی رحم است . اودشمنان خود را می شناسد و هیچ نوع گذشت و چشم پوشی نسبت به مخلوقاتش روا نمی دارد . اگر خصوصیات این خدای ازلی را که بیشتر آنها بر گرفته از عهد عتیق است بر قلم جاری کنیم این ویژگی ها را خواهد داشت :
کینه توز .
بی ثبات .
خشمگین وعصبانی .
حسود .
اهل قضاوت و کیفر وپاداش .
درک نکردنی .
به ندرت بخشنده وآمرزگار .
اینها فقط وصف خدای یگانه نیست که در عین حال مهربان وخیرخواه هم هست و در میان خدایان هندیو خدایان کوه المپ هم با همین خصوصیات مقتدرانه و هول انگیزمواجه می شویم . چون خداوند در مرحلة اول بسیار قهار است ، با استفاده از طبیعت عزیزترین فرزندان خود را با توفان ، سیل ، زلزله و بیماری تنبیه ومجازات می کند . آزمون فرد مؤمن دریافت جنبة مثبت و خیرخواهانة وجود خداوند است که مؤمنان نیز بر این باورند .در حقیقت ذهن قدیمی قرن هاست اثر خود را برای بقای نقش خدا « به عنوان پناهنده و نگهدارنده » ایفا کرده است . اگر واکنش های ابتدایی ما در برابر بروز خطر چندان تغییر و رشدی نکرده و هنوز هم وجود دارند به دلیل وجود همین ساختار قدیمی ذهن است .خودتان را به جای متهم بی گناهی ، درمحضر دادگاه قرار دهید . فردی ناشناس اتهاماتی را به شما نسبت داده و شما را وادار کرده است تا در برابر قاضی حاضر شوید . بااین که وظیفه دارید مطابق قانون عمل کنید ، اما ازبعضی احساسات ابتدایی گریزی نیست ، زیرا این احساسات در سرشت ما بسیار دیرپا هستند :
شما دوست دارید ، عمل کسی که شما را متهم می کند تلافی کنید ، « خدا انتفام گیرنده است » .
در پی کشف دلایلی هستید تا بر حق بودن خودتان را ثابت کنید ، « خدا هم بی اثبات است » .
از بی عدالتی که نسبت به شما کرده اند به خشم آمده اید ، « خدا هم قهار است » .
می خواهید تا جایی که ممکن است دادگاه نسبت به گرفتن حق شما رسیدگی کند وفقط خودتان ومسائل مربوط به خودتان را می بینید ، « خدا هم حسود است » . دوست دارید وقتی بی گناهی شما ثابت شد ، شخصی کهشما را متهم کرد ، مجازات شود ، « خدا هم قاضی و داور قضاوت است و در پی پاداش و مجازات » .تمام شب بیدار می مانید و به این فکر می کنید که چرا باید این وضعیت برای شما پیش می آمد . « خدا هم در نیافتنی و درک ناشدنی است » .شما به این باورو ایمان یقین دارید و امیدوارید که رأی دادگاه شما را ناعادلانه مجازات نخواهد کرد ، « خدا هم گاهی بخشنده و آمرزنده است » . چون او حافظ و پناه دهنده است .خدای مرحلة اول وقتی انسانی ، قربانی بیماری ، رویداد غم انگیز یا خشونت شد دیگر کارایی ندارد . این خدا فقط در گریز از خطر و در شرایطی که نیاز به پناه گاه داریم ، فریاد رس ما خواهد بود . در حالت پیروزی و کامیابی است که معتقدان به این خدا احساس می کنند مورد لطف او قرار می گیرند . آنها با غلبه بر دشمنان شان باز هم احساس امنیت می کنند ( البته برای مدتی ) ، چون در آسمان ها ، طرفدار آنهاست .
مرحلة دوم : خدای قادر مطلق
مرحلة اول برای بقا و زنده ماندن بود ، اما مرحلة دوم برای کسب قدرت است . تردیدی نیست که خداوند قدرت مطلق است و او هوشیارانه محافظ ماست . در اوایل عمر جدید ، وقتی رازهای ناشناختة الکتریسیته و اجزاء و عناصر مربوط به آن کشف شده بود ، بسیاری نگران بودند که این نوعی ، حرمت شکنی و تجاوزبه حریم اختیارات الهی است . نه فقط قدرت از آن اوست ، بلکه او بر حق هم هست . نقش ما فقط اطاعت است و دراین حالت اعتقادی که « بهشت را مقصد غایت هستی می پندارد ، » کاملاً مفهوم می یابد ، زیرا کسی روح خود را به خطر می اندازد ، که فقط بفهمد صاعقه چگونه پدیده ای است ؟
فروید اشاره می کند که قدرت ، مقاومت ناپذیر است . این یکی از لازمه های اساسی زندگی است ، همراه با پول و عشق به زن ( بینش فروید به طور گریزناپذیری مردانه است . ) اگر تنگناها و دوراهی هملت ، ریشه در مرحلة اول دارد ، قهرمان مرحلة دوم ، مکبث است . کسی که کشتن پادشاه وپدر نمادین خویش را آسان یافت ، اما بعد ناچار شد بادیوهای جاه طلبی بجنگد . در پردة اول وقتی مکبث سه جادوگر را با هیجان و شوریدگی ملاقات می کند ، آنها پیش بینی می کنند که قدرت های مافوق و بیشتری به سوی او می آیند و سرانجام او را پادشاه می کند . اما این چیزی فراتر از پیشگویی است . در اینجا قدرت ، نفرین ابدی است ، زیرا او را در دام گناه گرفتار کرد و وا داشت که به عشقش پشت کرده ودر اندوه و تیرگی زندگی کند و همیشه بی خواب و در هراس از توطئه های گوناگون باشد و در نخایت « قدرت » او را به دیوانگی می کشاند . خدایی که با قدرت تعریف شود بسیار خطر آفرین است ، اما از خدای مرحلة اول به هر حال متعالی تر است . در توصیف این خدا ما از این واژه ها استفاده می کنیم :
قدرتمند و فرمانروا .
قادر مطلق .
عادل .
مستجاب گنندة دعاها .
منصف .
خردمند .
قانونمند .
در مقایسه با خدای مرحلة اول ، این خدا بسیار اجتماعی تر و مردمی تر است . این خدا مورد پرستش مردمی بوده است که جامعه ای با ثبات تشکیل داده اند . جامعه ایکه به قانون و عدالت نیاز دارد . این خداوند همچون خدای اول قدرت مدار نیست . او هنوز هم اهل مجازات است ، اما می توان فهمید که چرا این مجازات را اعمال کرده ، چون فردی از قانون پیروی نگرده و خلافی را که به آن آگاهی داشته انجام داده است . عدالت دیگر به آن سختی و خشونت نیست . پادشاهان و قاضیانی که قدرت خود را از خدا می گرفتند و آنچه می خواستند با حس بر حق بودن خویش انجام می دادند ، آنها اساحقاق این قدرت را داشتند یا این طور می پنداشتند . همانند مکبث میل به حکمرانی و دست یابی به قدرت به طور مقاومت ناپذیری در همه وجود دارد .
مرحلة سوم : خدای آرامش و آشتی
( واکنش آگاهی غیر فعال )
نمی توان گفت که خدایان مراحل اول ودوم خواستار آرامش و آشتی بوده اند ، زیرا خدایی که تا به حال شناخته ایم با جاری کردن سیلاب ها یا برافروختن جنگ ها همیشه به ستیز و پیکار و تنازع متمایل بوده است ، اما رشته های محکمی که از جنس هراس و ترس بوده ، دیگر نخ نما شده اند . زمانی یکی از رهبران روحانی هندی می گفت : « شما باور دارید که خلق شده اید تا به خداوند خدمت کنید ، اما در نهایت می فهمیدید که خداوند در خدمت شماست » . احتمال وقوع و حقیقت یافتن این امر مرحلة سوم را بنیان نهاده است . تا به حال همه چیز به نفع خداوند بوده ، اما اطاعت و پیروی از او بسیار مهم تر از نیاز های ما بوده است .
وقتی ما نیازهای خود را مطرح می کنیم ، این امر تعادل بیشتری می یابد . دیگر خدایی « آن بالا » نیست که به ما آرامش و آگاهی بدهد .چون قشر متفکر و کارهایی برای هر دوی اینها دارد . وقتی فردی از تمرکز بر فعالیت های بیرونی فارغ می شود ، چشمانش را می ببندد و آرامش می یابد ، فعالیت های مغز به طور خودکار جریان پیدا می کند . این نوع جدیدی از آگاهی و هوشیاری است که به افکاری که با آسایش و آرامش همراه نیستند ، نیازی ندارد . این دگرگونی های متعدد وقتی در قالب واژه های تخصصی بیان شوند اثر شگرفی ندارند ، اما اثرات عینی آنها بسیار آشکار و مشخص هستند . آرامش جای فعالیت های جنجالی مغز را می گیرد و هیجان و آشفتگی درونی فرو می نشیند . در مزامیر آمده است : « د بستر خود باقلب خویش راز و نیاز کن و آرام بگیر » و با صراحت و روشنی بیشتری بیان کرده است : « آرام بگیرو بدان که من خدای تو هستم . » ، این خدای مرحلة سوم است که با صفات زیر توصیف می شود :
بی طرف
آرام
تسلی بخش
بی توقع
آشتی جو مسالمت آمیز
نهفته و پنهان
ژرف اندیش
به سختی می توان تصور کرد که این خدای عاری از خشونت زاییدة مرحلة دوم است و به راستی ، این چنین است . مرحلة سوم به همان اندازه ازخدای مقتدر و متوقعی که قبلاً مورد پرستش بوده ، سرچشمه گرفته که ذهنیت نو از دهنیت کهنه پدید آمده است .فرد مؤمن با کسب آرامش درونی به مرحله ای می رسد که کینه توزی و انتقام و کیفرهای الهی هرگز او را به آن مرحله نمی رساند .خلاصه اینکه ذهن متوجة درونش می شود وخود را تجربه می کند . این امر اساس ژرف اندیشی و مراقبه های درونی ، در هر آیین و مدهبی است .
مرحلة چهارم : خدای ناجی
واکنش شهودی
مغز می داند ، چه طور فعال و یا آرام شود . چرا یان مرحلة پایانی نیست ؟ ذهن پس از احساس آرامش ، درون خویش به چه چیزی نیاز دارد ؟ مراتب بالاتر معنویت وقتی در این مرحله ، قرار می گیرند . شگفت انگیز و پر رمز و راز جلوه می کنند . چون وراء آرامش ، چیز دیری متصور نمی شود . ما باید دریابیم که آرامش به چیز دیگری رهنمون می شود که همانا آگاهی و خرد است .
همان طور که در مرحلة سوم ، خدای آرامش بخش در هستی متجلی می شود ، در مرحلة چهارم ، خدای خرد و فرزانگی به ظهور می رسد . اودر پی انتقام جویی نیست . او بر گناهان پیشین ما خرده نمی گیرد و روزی علیه ما از آن استفاده نمی کند . بینش او ورای درستی و نادرست اعمال ماست . خداوند در نقش ناجی ، داوری ها و قضاوت های کردار ، ما را با خرد و فرزانگی اش ، بامهر و عطوفت به بندگانش در مقام پروردگاری جانشین می کند . به انی ترتیب ، انزوای دنیای معنوی ملایم تر و مهرآمیزتر می شود . ویژگی های خدای ناجی همه مثبت هستند :
فهیم
صبور و شکیبا
بخشنده
دوری از قضاوت و داوری
شامل و کامل
پذیرنده
توجه کنید . هیچ کدام از این ویژگی ها ناشی ازتفکر نیست . اگراین صفات در فردی جمع شود ، ما آنها را ویژگی های شخصیتی او خواهیم دانست . ازنظر روان شناسی ، دانش و خرد با سن و سال تجربه در ارتباط است ، اما در این زمینه چیزی بسیار عمیق تر وجود دارد . بزرگان معنوی از حس و توانایی شگرفی یاد می کنند که « توجه دوباره » نام دارد . توجه اولیه مربوط به امور متداول روزمره است که از طریق حواس پنجگانه ایجاد می شود و بهصورت افکار و احساسات ظاهری ، نمود می یابد و بیان می شود . توجه دوباره چیز دیگری است ، یعنی به چیزی وراء امور روزمره نظر افکندن و هستی را ازمنظری عمیق تر دیدن . از این سرچشمه خرد و فرزانگی می تراود و خدای مرحلة چهارم ، فقط هنگامی آشکار می شود که توجه دوباره در وجودمان نهادینه می شود .
مرحلة پنجم : خدای آفریدگار
( واکنش خلاقه )
سطحی از خلاقیت وجود دارد که بسیار فراتر از تمام سطوحی است که تا به حال گفتیم . این خلاقیت زمانی ظهور می یابد که شهود و درون بینی ، عمیق و پرتوان می شود و نمود عینی پیدا می کند . این « شهود والا » رویداد ها را در اختیار می گیرد و آرزوهای ما راعملی می کند ، درست مثل آن نقاشی که به جای بوم و رنگ روی پهنة زندگی نقش می زند ، و نتیجة آن خلاقیت است .
زمینة ذهنی که فراتر از زمان و مکان است جهان خلقت را به میل و ارادة خود در اختیار می گیرد . معمولاً این امور چندان آشکار وعیان نیستند .ما نمی بینیم که سرنوشت چه طور عمل می کند تا در مرحلة پنجم به مشاهدة آننائل شویم ، اینک به مرحله ای رسیده ایم که سرنوشت ، دیگر از دید ما پنهان نمی شود . این امر زمانی اتفاق می افتد که فرد تمام تصورات و باورهای مربوط به حوادث و بازی های سرنوشت را کنار می گذارد و خود مسئول هر اتفاقاتی می شود که رخ می دهد « حتی رویدادهای کوچک و پیش پا افتاده » . در این مرحله اتفاقات و رویدادها دیگر « از بالا » هدایت نمی شوند ، بلکه با اراده و خواست آدمی به وقوع می پیوندند . درمرحلة پنجم خود فرد درخلقت و سرنوشتش سهیم می شود . وقتی شما آمادة پذیرش این همراهی و اتحاد می شوید خدای مورد ستایش ، دارای اینصفات خواهد بود :
توانایی خلقت نامحدود
مهار زمان و مکان
سرشارو پرنعمت
پذیرا
بخشنده وبزرگوار
متجلی و معروف
الهام بخش
این صمیمانه ترین خصوصیت خدایی است که تا به حال از او سخن گفته ایم ودلیل آن ویژگی خاص مرحلة پنجم ، یعنی پذیرندگی است . خدای آفریدگار می خواهد نیروی خود را با مخلوقاتش تقسیم کند . دهش و بخشندگی او از پذیرندگی اش سرچشمه می گیرد . خدای آفریدگار ، بسیار عظیم تر از خدایانی است که قبلاً توصیف کردیم . ذهن ما فقط باید از محدودة گریز زمان و مکان آنچه را که لازم است به دست آورد .
وقتی آدم و حوا میوة ممنوع را خوردند ، ناگهان حس شرم در آنها به وجود آمد . این اولین حس خودآگاهیی باعث شد که خود را از دیدة خداوند پنهان کنند وبه همین دلیل است که تا امروز ما هم خود را پنهان کردیم . به بیانی دیگر احساس گناه ، ما را از خلاقیت خویشتن جدا کرده خلاقیتی که اگر نه ، برابر با خداوند ، اما به طور موازی با او وجود داشته است . بازگشت به اصل از نخستین مراحل و مهم ترین موضوع بوده است . در مرحلة پنجم و در طولانی مدت دیگر اثری از گناه اولیه باقی نمی ماند تا برای آن کیفر شویم .
مرحلة ششم : خدای معجزه ها
( واکنش اسرارآمیز )
خدای آفریدگار امکان دستیابی به سراسر کیهان را فراهم می کند ، از جمله نقاط تاریک و ناشناخته و مکان های پررمز و راز آن را . برای قابلیت پذیرش بخشش و بزرگواری خداوند ، فرد از تاریکی ها و ناشناخته های وجود خویش نمی هراسد که البته این به تدرت تحقق می یابد . چه کسی وجود خود را زلال همچون زایش نور می بیند ؟
به سختی می توان خویشتن را مانند پدیده ای تصور کرد که بدون هیچ مانع و محدودیتی در جهان سیر کند . در کلیسای کاتولیک چندین قدیس توانسته از زمین برخاسته وبه پرواز در آیند و دریک زمان در دو مکان حضور یابند و در هنگام دعا و نیایش هاله ای از نور در اطراف شان پدید آمده وشفا بخشند .
با تحقیق این معجزه ها و اعمال غیر عادی است که فکر می کنیم قدیسان موجوداتی بدون تفریح و شادی ، و فاقد روابط عاطفی و خواسته های نفسانی اند . شاید هیچ گاه نتوانیم قدیسی را ثروتمند و در اتومبیلی گران قیمت تصور کنیم . تجسم آنها هیچ گاه بدون متعلقات مرسوم ، از جمله : ردای سفید ، صندل ، هاله ای نور ، شهود و روحانیت ، میسر نیست .
در مرحلة ششم تمام این پیش فرض ها در معرض سنجش قرار می گیرند . در این مرحله معجزات در بالاترین حد خود ممکن می شوند . این جاست که ما دعوت الهی را با تحول و دگرگون شدن وجود مادی مان می پذیریم و به لذتی نشاط آور و سرمست کننده می رسیم . برای مثال ، یکی از جذاب ترین افراد مقدس در دوران اخیر راهبه ای بود ، از اواخر دوران ویکتوریا به نام خواهر ماریا که در میان راهبه های کارملی در نزدیکی بیت اللحم زندگی می کرد . او در خانوادة عرب و تهی دستی در همان منطقه به دنیا آمده بود و پیش از سوگند خوردن خدمتکار بود . با ورود به صومعه در سال 1874 متوجه سشدند که این نوآموز تازه وارد عادت خطرناکی دارد ، زیرا ناگهان مانند پرندگان در میان درختان از این شاخه به آن شاخه پرواز می کرد . بعضی از شاخه های که روی آنها می نشست حتی تحمل وزن پرنده ای کوچک را نداشتند . این توانایی شگرف ، باعث شرمساری ماریا شد ، چون او هیچ راهی برای پیش بینی یا مهار این جذبه ها و از خود بی خود شدن ها نداشت . سرانجام یک روز هنگام بروز این حالت ( در کل هشت مورد مشاهده شده بود ) ماریا با ترس و لرز از یکی از دوستانش خواست روی برگرداند تا او را نبیند .
در موقعیت از خود بی خود شدگی آن طور کا ماریا می گفت : « پری کوچکی » به طور پیوسته در ستاش خداوند نغمه سرایی می کرد . سرپرست راهبان صومعه به جای آن که از حیرت و شگفتی کار اغو زانو بزند و دعا کند به ماریا دستور می داد تا بلافاصله از درخت پایین بیاید .
به یعین در گوشه ای از این جهان پهناور کسی که ما اصلاً نامش را هم نمی دانیم ، به پرواز در می آمد . این واقعیت که شکاکان و دیرباوران ، وجود معجزات را انکار می کنند وجود خدای مرحلة ششم را به منصة ظهور می رساند که ویژگی های زیر از آن اوست
دگرگونی و تحول
اسرارآمیز و سالک
روشنگر
علت العمل همة علت ها
حاضر وبینا
شفا بخش
افسونگر و مسحور کننده
کیمیاگر
واژه ها فقط با اشاره و جنبه هایی از وجود را که دربارة آن ضحبت می کنیم بیان می کنند . خدای معجزه ها ، چنان در اعماق جهان چند گانة ما رخنه کرده است که حتی افرادی که سال ها به دعا و نیایش و مراقبه پرداخته اند ، ممکن است نشانی از او نیابند . جهان مادی طوری سامان یافته که بدون حضور او همچنان جریان می یابد و این باعث می شود که خدای معجزه ها حتی با معیارهای دینی هم درهاله ای از رمز و راز فرو رود .
مرحلة هفتم : خدای کمال مطلق
( واکنش مقدس )
خدایی هست که فقط با گذشتن از مرزهای تجربه می توان او را تجربه کرد .
در اعماق وجود ما رودی جاری است ، به زلالی بلورهای سبز رنگ . در کوره راه کوهستانی چنان توفانی بر پاست که با وجود زیبایی این آب ، نمی توانیم به آن بنگریم ، چون می ترسیم نشانه های راه را گم کنیم ، دری در کنار صخره ای .آخرین پیچ ، راه ما ار به لبة درة عمیقی می رساند . با نگاه کردن از فراز آن فقط کوره راه باریک و سیاهی را می بینیم « بله درست است » که به دری در صخره منتهی می شود . ما پنج نفر به کنارة جاده تکیه داده بودیم . به ما گفته بودند که در پی قدیس کهنسالی باشیم . پارسایی با ریشی بلند که سال هایت دراین جا زندگی می کند . در انتهای راه کلبه ای وجود دارد ، اما قدیسی در آن نیست . راهب جوانی آن جا بود که گفت : « چندساعت دیگر می توانید استاد را ملاقات کنید » ، کلید را از کجا می توانیم به دست آوریم ؟ او سری تکان می دهد . ناگهان قفل در غار مقدس از فرط پوسیدگی خود به خود می افتد. یعنی حالا می توانیم وارد شویم ؟ او با بی اعتنایی شانه ای بالا می اندازد و می گوید : « البته که می توانید » .
چند صد متر پیش می رویم تا به فضایی از غار برسیم که بتوانیم در آن راست بایستیم . ما چراغی نداریم و فقط نور ضعیف خورشید است که اندکی به درون نفوذ می کند . وقتی ما وارد غار می شویم داهب جوان با سکوت پیمان می بندد . در این مکان هزاران سال پیش مراقبه صورت می گیرد ، از روزگارانی که پیر فرزانه ویشنو در دوران افسانه های کهن به این مکان می امد . فوراً آن را حس می کنیم . ویشنو معلم شاهزاده راما بوده . و وظیفه ای هراس انگیز و پر شکوه داشته است ، چون می پنداشتند راما همانا خدا بوده است و حالا ما این حاییم ، در مکانی که نه فقط تقدیس داشته اند ، بلکه مقدس ترین انسان ها در آن حضور داشته است . ما معمولاً آن قدر بد اقبال ایم که قداست را در نمی یابیم . ناگاه در این غار می فهمیم که جهان ناپدید می شود . بعد از لحظاتی کوره راه توفانی بالای رود گنگ را به فراموشی می سپاریم . چند دقیقة دیگر که روی این زمین سرد سنگی با چشمان بسته می گذرد ، تمام این سفر از برابر دیدگان مان محوو نابود می شود .این بهترین مکان برای دیدار با خدای هفتمین مرحلة است و زمانی به شناخت او می رسیم که دیگر همه چیز را به فراموشی می سپاریم . هر فردی با هزاران تار و پود نادیدنی مثل : فعالیت های ذهنی ، درک زمان و مکان و همة تجربه های گذشته به این جهان بسته است . در تاریکی از بسیاری از این تارها رها می شویم . آیا می توانیم تا آن حد پیش رویم که از خود نیز رها شویم ؟
خدای مرحلة هفتم خدایی کامل و همبسته است . او دربرگیرندة همة پدیده هاست . برای شناخت او باید ذهنی در خور او داشت .یافتن ابدیت خداوند در اتاقی خالی ، تجربه ای است که قریسان ، سالیان سال ، تمام توان خود را صرفش کرده اند . در بالاترین حد از خود بی خود شدن ، شخص به خلوت می رسد . خدای مرحلة هفتم آن در معنوی و شهودی است که با هیچ ویژگی ای قابل توصیف و بیان نیست . هیچ چیز او را وصف نمی کند . در سنت های دیرین هندی این جنبه ازروح را فقط با صفات نفی توصیف می کردند . خدای مرحلة هفتم چنین است :
نزاده
نامیرا
بی دگرگونی
بی مکان
غیر قابل وصف
نادیدنی
نامحسوس
لایتناهی
این خدارا حتی به صورت نوری عظیم هم نمی توان تصور کرد و این از نظر بسیاری از غربی ها مانند مرگ است . فضایی خالی که همة هستی و همة تجربه ها را پدید می آورد . تنها ویژگی مثبتی که به خدای مرحلة هفتم نسبت می دهیم هستی یا وجود مطلق است . مهم نیست که این فضای خالی چقدر خلأ داشته باشد ، اما به هر حال وجود دارد و همین برای هستی دادن به کل جهان کافی است .شگفتی مرحلة هفتم این است که « هیچ » ، بی کران و نامتناهی می شود . اگر از همان ابتدا وارد این مرحله می شدیم ، اثبات حقیقت این خدا ممکن نمی شد . باید نربان معنوی را از ابتدا و پله پله پیمود . حالا که آنقدر صعود کرده و دوردست ها را دیده ایم ، زمان آن است که نردبان را کنار گذاشته شود . در این مرحله به هیچ حمایتی حتی به فکرمان هم نیازی نخواهیم داشت
Design By : Pichak |